هر چه کردی به دلم ، ... باز تو را بخشیدم
با زبان زخم زدی ، ... دشنه زدی ... خندیدم
معنی تک تک رفتار تو را ... میفهمم
ساده لوحی ست ، ... بگویم که نمی فهمیدم..!
غرق تردید شدم ، ... باز تحمل کردم
تا زمانی که ... به چشمان خودم هم دیدم..!
دیدم از خشم خداوند ... نمی ترسیدی..
تو نترسیدی و من سخت از آن ترسیدم....
بسته بودم ، لب از آن درد و از آن بی مهری..
تو جفا کردی و من هیچ ... نمی پرسیدم....
بی سبب نیست ، ... فراموش شدی در یادم
که تو مهتاب شبانگاهی و ... من خورشیدم..
عاقبت سرد شدم ، خسته شدم ، یخ کردم.. !
مثل خورشید ... غروبی که نمی تابیدم..
شکل یک سیب ، که گندیده و کرم افتاده ،
کرم کردم ! ... و از اعماق درون گندیدم
اشک های دل من ، از تو و عشق تو نبود
بلکه از سادگی قلب خودم رنجیدم ...
برو ای یار برو ! از تو گذشتم ، خوش باش
برو ای یار ! که من مهر تو را بخشیدم.......
برچسب : نویسنده : yavrum بازدید : 103